goohardasht.com/dani_amiri2000
از آنجا كه قوم سركش لوط، فساد را از حد
گذراندند، و بجاى قبول نصيحتهاى حضرت لوط، او را تهديد كردند، سالها بر اين وضع
نكبتبار ادامه دادند، و درست به عكس فرمان خدا همه چيز را وارونه نمودند، خداوند
نيز مجازات آنها را به تناسب كارهاى وارونه آنها، وارونه كردن زمين قرار داد و
بجاى آب باران، آنها را سنگباران كرد، اينك اصل ماجرا را بشنويد:
وقتى كه مهمانان
(فرشتگان به صورت جوان زيبا) در خانه لوط بودند، لوط از يكى از آن جوانان پرسيد
كيستى؟ او گفت: من جبرئيل هستم، لوط گفت: چه مأموريتى دارى؟ جبرئيل گفت: مأموريت
هلاكت قوم را دارم، لوط گفت: همين آلان؟ جبرئيل گفت: اليس الصبح بقريب آيا صبح نزديك نيست؟(200).
معلوم شد كه لحظهى
هلاكت در پايان شب، صورت مىگيرد.
در اين هنگام قوم
شرور و زشتكار به سر رسيدند، و در خانه لوط را شكستند و وارد خانه شدند، جبرئيل با
پرش محكم بر صورتشان زد، بطورى كه چشمشان محو و نابينا شد.(201)
وقتى آنها چنين ديدند
در يافتند كه عذاب (همان عذابى كه مكرر لوط به آنها وعده داده بود) فرا رسيده است.
جبرئيل به لوط گفت تو
و خانوادهات شبانه (دور از ديد مردم) از شهر بيرون برو جز همسرت كه او بايد در
شهر بماند و جزء عذاب شدگان است.(202)
دانشمندى در ميان قوم
لوط بود، به آنها گفت: عذاب فرا رسيده، نگذاريد لوط و خانوادهاش از شهر بيرون
روند، چرا كه تا او در ميان شما است، عذاب نخواهد آمد، آنها خانه لوط را محاصره
كردند تا نگذارند لوط از خانه بيرون رود ولى جبرئيل ستونى از نور را در جلو لوط
قرار داد و به او گفت در ميان نور بيا، كسى متوجه نخواهد شد، لوط و خانوادهاش به
اين ترتيب از زير زمين، از شهر بيرون رفتند، همسر گناهكار لوط از جريان مطلع شد،
خداوند سنگى به سوى او فرستاد و او هماندم به هلاكت رسيد، وقتى كه طلوع فجر شد،
چهار فرشته هر يك در يك ناحيهى شهر قرار گرفتند، و آن سرزمين را تا هفت طبقهاش
جدا كردند و به سوى آسمان برند،بطورى آن سرزمين نزديك آسمان شد كه اهل آسمان صداى
سگها و خروسهاى شهر آنها را مىشنيدند.
سپس آن سرزمين را بر
سر قوم شرور لوط وارونه كردند، و پس از آن سنگهائى از سجيل (گلهاى متحجر متراكم)
كه نزد پروردگار نشاندار بود، آنها را نشانه گرفت و بر آنها باريد، و به اين ترتيب
شهرشان واژگون شد و خودشان با بدترين وضعى، تار و مار و متلاشى گشتند.(203)
نكتهها:
1 - خداوند سالها مهلت و
فرصت مىدهد و انسانها را آزمايش مىكند، وقتى آنها گناه را ادامه دادند و از حد
گذراندند، سخت در همين دنيا مجازات خواهند شد (و آخرت نيز عذاب سخت خواهند داشت)
2 - نزول عذاب در صبح،
شايد از اينرو بوده كه خداوند مىخواست باز چند ساعت (پس از ديدن عذاب در شب) به
آنها مهلت دهد تا توبه كنند، و اينكه نمىخواست در دل شب بر آنها شبيخون بزند.
3 - سنگباران آنها يا
همراه زير و رو شدن شهرشان بوده و يا بعد از زير و رو شدن، تا بطور كلى محو و
نابود شوند.
4 - دربارهى من سجيل منضود مسومة (گلهاى متحجر متراكم بر روى هم و
نشاندار) چند قول نوشتهاند: 1- اين سنگها، سنگهاى معمولى نبوده بلكه معلوم بود كه
سنگهاى عذاب است. 2- اين سنگها در علم خدا براى هر فردى هماهنگ عمل او درست شده
بود، و همان را نشانه گرفت، و دربارهى كلمهى منضود مفسر معروف بيضاوى گويد: يعنى
گلهاى متراكم كه براى عذاب آنها آماده شده بود، يا پشت سر هم مانند باران بر آنها
مىباريد.(204)
5 - جالب اينكه در بعضى
از روايات آمده: خداوند به فرشتگان دستور داده بود تا لوط (عليه السلام) سه بار
شهادت بر بدى و انحراف قومش نداد، آنها را مجازات نكنند (يعنى حتى در اجراى فرمان
خدا نسبت به يك قوم گناهكار، بايد موازين دادگاه و محاكمهى عادلانه انجام گيرد) و
اين رسولان شهادت لوط را در اثناء راه سه بار شنيدند.(205)
6 - روزى يك نفر از اهل
شام از على (عليه السلام) پرسيد اينكه قرآن در سوره عبس آيه 33 به بعد در وصف روز
قيامت مىگويد: يوم يفر المرء من اخيه و امه و ابيه و صاحبيته و بنيه (روزى كه انسان از برادر و مادر و پدر و
همسر و فرزند فرار مىكند چه معنا دارد على (عليه السلام) (به ذكر يكى از مصاديق
روشن آيه پرداخت و) فرمود: ابراهيم
از پدر (خواندهاش آزر)، نوح از پسرش كنعان، لوط از همسرش فرار مىكنند.(206)
به اين روايت نيز كه
در مورد عذاب قوم لوط است توجه كنيد:
از امام باقر (عليه
السلام) نقل شده: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: از جبرئيل ماجراى هلاكت قوم لوط را
پرسيدم، گفت: قوم لوط اهل قريهاى بودند كه محل مدفوع خود را نمىشستند، و تطهير
از جنايت نمىكردند، بخيل و بىصفت بودند، لوط (عليه السلام) سى سال در ميانشان
بود، وقت ورود لوط به ميان آنها، از آنها هيچكس با لوط خويشاوندى نداشت، لوط آنها
را به سوى خدا و ايمان و پيروى خدا دعوت كرد و آنها را از فحشاء و منكرات نهى
نمود، و تأكيد كرد كه از خدا اطاعت كنند، آنها به دعوت لوط اعتنا نكردند و به
اعمال زشت خود ادامه دادند.
خداوند فرشتگانش را
به سوى شهر لوط فرستاد تا مؤمنان را از آن شهر بيرون ببرند وقتى كه در آن شهر،
تنها يك خانه داراى مؤمن يافتند، به لوط و ايمان آورندگان اندك او گفتند، نيمههاى
شب از شهر بيرون رويد كه كسى متوجه شما نمىشود، لوط همراه دخترانش نصف شب از شهر
خارج شد، همسرش در شهر ماند و به قومش پيوست، و ماجرا را به قوم گفت، سرانجام پس
از طلوع فجر، از ناحيهى عرش ندا آمد: اى جبرئيل اكنون براى خدا سزاوار شد كه عذاب
را بر قوم لوط وارد سازد، به شهر قوم لوط فرود آى و آن سرزمين را تا هفت طبقه از
جا بكن، سپس آنرا به سوى آسمان بالا ببر، و آن را در آسمان نگهدار تا فرمان خداى جبار
در واژگون كردن آن برسد.
جبرئيل گويد: همهى
اين دستورات را انجام دادم، آن سرزمين را تا هفت طبقهاش كندم و به آسمان بردم و
منتظر فرمان خداوند ماندم، فرمان خدا فرا رسيد، با پرهاى طرف راستم جانب شرق آن
سرزمين رازدم و با پرهاى طرف چپم، ناحيه غربش رازدم و اى محمد آن سرزمين را تا هفت
طبقهاش - جز منزل لوط و ايمان آورندگان به او را - كندم، سپس آنرا در فضاى وسيعى
در آسمان نگاه داشتم كه اهل آسمان صداى سگ و خروس شهر آنها را مىشنيدند، وقتى كه
صبح شد از جانب عرش بر من ندا شد شهر را واژگون كن، شهر را زير و رو و واژگون كردم،
سپس خداوند باران سنگ بر آنها باريد.(207)
سرانجام شهر سدوم
و... به صورت بيابانى در آمد و خانههاى همه مبدل به تلهائى از خاك شد، و سرگذشت
آنان مايهى عبرت ديگران گرديد.
رسول خدا (صلى الله
عليه و آله و سلم) به جبرئيل فرمود: آن قريه در كجا بود؟ جبرئيل گفت: در محلى از
حيره كه از نواحى شام بود، پيامبر فرمود: در كجا واژگون شد، جبرئيل گفت بين درياى
شام و مصر و به دريا افكنده شد.(208)
قرآن مىفرمايد: و ما هى
من الظامين ببعيد: اين
عذاب از ستمگران (در هر زمان و در هر جا) دور نيست (هود - 83).
آرى در اين سرگذشت
براى مردم متفكر و صاحبدل، آيت و حجتى است.
به قول ناصر خسرو:
روزى ز سر سنگ عقابى به هوا خاست از راستى بال منى كرد وهمى گفت گر بر سر خاشاك يكى پشه بجنبد بسيار منى كرد و زتقدير نترسيد ناگه ز كمينگاه يكى سخت كمانى چون خوب نظر كرد پر خويش در آن ديد |
|
بهر طلب طعمه پرو بال بيار است كامروز همه ملك جهان زير پر ما است جنبيدن آن پشه عيان در نظر ما است بنگر كه از اين چرخ جفا پيشه چه برخاست(209) تيرى به قضا و قدر انداخت به او راست گفتا ز كه ناليم كه از ماست كه برماست |
قرآن در آيه 83 سورهى هود، پس از بيان
عذاب سخت قوم لوط مىفرمايد: و ما هى من الظالمين ببعيد
آن (اينگونه عذابها) از ستمگران دور نيست.
در روايتى آمده
جبرئيل به پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) گفت: و ما هى يا محمد عن
الظالمين من امتك ببعيد: اى
محمد اينگونه عذابها بر ظالمان از امت تو دور نيست(210).
و در سورهى قمر (كه
از آيه 34 تا 41 آن مربوط به عذاب قوم لوط است) در آيه 40 مىخوانيم: و لقد
يسرنا القران للذكر فهل من مدكر
ما قرآن را با بيان آسان و روشن براى يادآورى و تذكر (غافلان) قرار دادايم، آيا
پند گيرندهاى هست؟!.
از دو آيه فوق و از
آيات ديگر به روشنى مىيابيم كه هدف از ذكر داستان قوم لوط، درس عبرت گرفتن، و خوف
از خدا و دورى از گناه، و انديشيدن دربارهى عواقب گناه و عذاب الهى در دنيا و
آخرت است.
آيه نخست (83 - هود)
صريحاً اعلام مىدارد كه اينگونه عذابها براى ستمگران در هر امتى دور نيست، يعنى
اگر ما در هر بعدى ستم كنيم، و راه طغيان و ظلم را بپيمائيم سرانجام كار ما عذاب
سخت الهى خواهد بود.
پس بايد عبرت گرفت، و
تا مهلت و فرصت است، خودسازى كرد، و با آب توبه حقيقى، آلود گناهان سابق را شست.
بهتر اين است كه در
اينجا سخنى از بيان شيواى على (عليه السلام) بشنويد.
او در نهجالبلاغه پس
از عنوان كردن آيه سورهى انفطار يا ايها الانسان ما
غرك بربك الكريم اى انسان چه چيز ترا به پرودگار بزرگت مغرور ساخت
مىفرمايد: اين آيه كوبندهترين دليل در برابر شنونده و قطع كنندهترين عذر شخص
مغرور است كه جهالت و نادانيش او را خوشحال ساخته (كه به اين معنى است) اى انسان
چه چيزى تو را بر گناه جرأت داده؟ و چه چيز تو را در برابر پروردگارت مغرور نمود؟
و چه چيز تو را بر هلاكت خويش مغرور ساخته است؟ مگر اين بيمارى تو بهبودى نمىيابد؟
و يا اين خوابت بيدارى ندارد؟ همانگونه كه به ديگرى رحم مىكنى به خود رحم كن تو
كه هرگاه كسى را در دل آفتاب سوزان بيابى بر او سايه مىافكنى و هرگاه بيمار
ناتوانى را ببينى كه سخت ناتوان گشته، از روى ترحم بر او مىگريى، پس چه چيز تو را
بر اين بيمارى (معنوى) شكيبا و بر اين مصائب، صبور ساخته؟ و چه چيز تو را از گريه
بر خويشتن تسلى داده؟ در حالى كه هيچ چيز براى تو عزيزتر از خودت نيستى.(211)
آرى همانگونه كه در
پايان آيات عذاب قوم لوط خوانديم: اينگونه عذابها براى ستمگران دور نيست
جالب اينكه در همان
سرزمين لوط، سالها قوم سبا مىزيستند، اين قوم آنچنان در ناز و نعمت و امنيت فرو
رفته بودند كه نظير نداشت، از شام به يمن و مكه، آباديهاى پر درخت و ميوه به هم
متصل شده بود، كه اگر زنى سبدى خالى بر سر مىگذاشت و از زير درختان رد مىشد، خود
بخود سبد، پر از ميوه مىشد، اما آنها كفران نعمت كردند، از پيامبران اطاعت
ننمودند، كه به نقلى خداوند سيزده پيامبر براى هدايت آنها فرستاد(212) ولى از غرور و غفلت و گناه دست برنداشتند در نتيجه خداوند
موشهاى صحرائى را مأمور سوراخ كردن زير سد عرم(213) كرد، وقتى كه اين سد سوراخ شد، كمكم
سوراخش بزرگتر شد و اين موشها سنگ بزرگى را از بالا انداختند و آن همه آب سد
سرازير آباديها و شهرهاى اين قوم ناسپاس گرديد، همهى باغها و خانهها ويران شدند،
و جز چند درخت تلخ و شوره گز و سدر باقى نماند، چنانكه قرآن مىفرمايد: ذلك
جزيناهم بما كفروا و هل نجازى الا الكفور اين كيفر كفران آنها بود، و آيا جز افراد ناسپاس را مجازات
مىنمائيم؟(214).
به اين ترتيب اين قوم
آنچنان مستأصل شدند كه هر كسى به سوئى رفت و پراكنده شدند، و وضع آنها مايه عبرت و
مثل براى ديگران گرديد و هرگاه كسى پراكنده و از هم متلاشى مىشدند مىگفتند: تفرقوا
ايادى سبا همچون قوم سبا از هم
پراكنده شدند كه به نقلى شش طايفه آنها به نقاط مختلف يمن، و چهار طايفه آنها به
نقاط شام رفتند و پراكنده شدند.
قوم سبا كه چندين
طايفه بودند مانند مذحج، اشعرون، ازد، انمار، عامله، جزام، لخم و غسان از هم
پاشيدند.(215)
و بفرمودهى رسول خدا
(صلى الله عليه و آله و سلم) قبل از پراكندگى 700 امت طايفه از آنها (400 صحرائى و
300 دريائى) مسخ شدند.(216)
و به نقلى آنها هنگام
وفور نعمت، كار كفرانشان به جائى رسيد كه (العياذ بالله) با نان استنجاء مىكردند،
كه خرمنهائى از اين نانها به وجود آمده بود، و بعد از بلا و نقمت، كار بجائى رسيد
كه همان نانها را خوردند، و عجيب اينكه براى خوردن آن نانها، در صف نوبت
مىايستادند.(217)
در اينجا به دو فراز
از اشعار عربى و فارسى توجه كنيد:
فاجهشت للثوبان حين رأيته فقلت له اين الذين رايتهم فقال مضى فاستودعونى بلادهم |
|
و كبر للرحمن حين رانى بجنبك فى خفض و طيب زمان و من ذا الذى يبقى على الحدثان |
يعنى: به كوه ثوبان وقتى كه آنرا ديدم
فرياد زدم، او وقتى مرا ديد تكبير خدا گفت.
به او گفتم: كجايند
آنان را كه ديده بودم در كنار تو با كمال خوشى و آسايش، جاى گرفته بودند گفت: آنها
رفتند و اين مكانها را به من سپردند.
امير ارسلان خانهاى سخت داشت چنان نادر افتاده در روضهاى شنيدم كه مردى مبارك حضور ملك گفت: چندانكه گرديدهاى؟ بخنديد كين خانه خرم است كه قبل از تو گردنكشان داشتند |
|
كه گردن بر الوند بر مىفراشت كه بر لاجوردين قدح بيضهاى به نزديك شه آمد از راه دور چنين جاى محكم دگر ديدهاى؟ وليكن نپندارمش محكم است به حسرت بمردند و بگذاشتند |
اميد آنكه اين سر گذشتها مايه عبرت و توبه و انابه و بازگشت ما
به سوى خدا گشته و از آنها بهترين درسها را بياموزيم.
عظمت خدا و كوچكى ما
براى اينكه عظمت
خداوند را در حد توان خود ترسيم كنيم و در برابر، كوچكى بشر را بيابيم به مثال و
مطالب زير توجه كنيد:
وقتى كه آمريكائيها
آپولو 11 را به كره ماه فرستادند، اعلام كردند كه رفت و برگشت آن هشت شبانه روز
شد، بعد محاسبه كردند كه اگر به فرض محال همين آپولو با همين سرعت به نزديكترين
ستارهى ثابت فرستاده شود، دويست هزار سال طول مىكشد تا به آن برسد (با توجه با
اينكه اين ستارگان ثابت كه ما در آسمان مىبينيم، در آسمان اول است).
از سوى ديگر در
روايات مىخوانيم: تمام آسمانها و زمين و آنچه در بين آنها است نسبت به كرسى خدا،
همچون حلقه انگشترى است كه در بيابان بسيار وسيع افتاده باشد، و كرسى خدا نسبت به
عرش همچون حلقهى انگشترى است كه در بيابان بسيار وسيع افتاده باشد(218) اين است عظمت خدا، كه نشانگر قدرت عظيم الهى است.
اما دربارهى كوچكى و
ذره بودن ما، كافى است كه به روايت زير توجه كنيد:
امام حسن عسكرى (عليه
السلام) نقل مىكند: روزى پيامبر (صلى الله عليه و آله) و على (عليه السلام) در
مكانى نشسته بودند، شنيدند يكى مىگويد: هر چه خدا بخواهد و محمد بخواهد، و ديگرى
مىگويد: هر چه خدا بخواهد و على بخواهد.
پيامبر (صلى الله
عليه و آله) فرمود: محمد و على را در رديف خدا قرار ندهيد، بلكه بگوئيد: آنچه خدا
بخواهد و سپس محمد (صلى الله عليه و آله) بخواهد، آنچه خدا بخواهد و سپس على
(عليه السلام) بخواهد، مشيت و خواست خدا غالب و قاهر است و هيچ چيز همتا و قرين او
نيست، و ما محمد فى دين الله و فى قدرته الا كذبابة
تطير فى هذه الممالك الواسعة و ما على فى دين الله و فى قدريه الا كبعوضة فى جملة
هذه الممالك محمد (صلى
الله عليه و آله و سلم) در برابر دين و قدرت خدا همچون مگسى است كه در اين ممالك
وسيع پرواز مىكند، و على (عليه السلام) در برابر دين قدرت خدا همچون پشهاى است
در ميان اين ممالك.(219)
اينك با توجه به اين
مطالب، آيا سزاوار است كه ما مغرور گرديم، و فرمان خداى بزرگ را ناديده گرفته و
راه شيطان برويم و به خود ظلم كنيم؟!، در جائى كه محمد و على (عليهماالسلام)
بزرگترين انسانهاى تاريخ چنين باشند ما چه مىگوئيم؟ اينجاست كه به خوبى معنى اين
آيه را مىفهميم: يا ايها الانسان ما غرك بربك الكريم اى انسان چه چيز تو را به خداى بزرگ مغرور كرد؟! (انفطار - 6).
يك آيه عبرت ديگر در
قرآن
در قرآن آيه 70
سورهى توبه مىخوانيم:
الم
يأتهم نبا الذين من قبلهم قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهيم و اصحاب مدين و
المؤتفكات اتنهم رسلهم بالبينات فما كان الله ليظلمهم ولكن كانوا انفسهم يظلمون
آيا خبر كسانى كه پيش
از آنها (منافقان دو رو) بودند، به آنان نرسيده، قوم نوح و عاد و ثمود و قوم
ابراهيم و اصحاب مدين (قوم شعيب) و شهرهاى زير و رو شده (قوم لوط) كه پيامبرانشان
با دلائل روشن به سوى آنها آمدند (ولى به دعوت پيامبران اعتنا نكردند) خداوند به
آنها ستم نكرد، اما خودشان بر خويش ستم مىكردند (همگى با اختيار خود به هلاكت رسيدند،
قوم نوح با طوفان و غرق شدن، قوم عاد (قوم هود) با طوفانهاى تند، قوم ثمود (قوم
صالح) با زلزله و صاعقه، قوم ابراهيم با نابودى نعمت و هلاكت نمروديان و قوم مدين
(قوم شعيب) به
وسيله ابر آتشبار، و قوم لوط با واژگونى شهرها و سنگبارانىشدنشان نابود شدند.(220)
دربارهى جملهى
مؤتفكات (شهرهاى زير و رو شده) گفتهاند منظور شهرهاى واژگون شده قوم لوط است.
مرحوم طبرسى صاحب
تفسير مجمعالبيان گويد: سه شهر از مؤتفكات است كه قوم لوط در آن هلاك شدند.
شهر سدوم بود كه قوم
لوط در آن مىزيستند.(221)
نتيجه اينكه:
عاقبتانديش باشيم، تا خداوند مهلت داده خود را اصلاح كنيم، و به جاى رضوان و بهشت
خدا، مشمول غضب و دوزخ پر عذاب الهى نگرديم.
اللهم
اجعل عواقب امورنا خيرا - و لا تكلنا الى انفسنا طرفة عين ابداً.
الحمد لله
ربالعالمين
181)
عنكبوت، 29. |
منبع:http://www.ghadeer.org/site/dowran/anbia/index.htm
متن قرارداد ننگین تركمانچای بین ایران و روسیه
نامه ر ایرانی گواهینامه های اس اس ال!
207959 بازدید
13 بازدید امروز
32 بازدید دیروز
244 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian